کلمات کلیدی:
عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم
با همه احساس خود را با تو قسمت می کنم
مرز بی پایان مهرت را به من بخشیده ای
در جوابت هر چه دارم من فدایت می کنم
نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای
من وجودم را همیشه فرش راهت می کنم
ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا
عاقبت مانند اشعار فریدون ناب نابت می کنم
بر خرابات وجودم زندگی بخشیده ای
تا نفس دارم همیشه شاد شادت می کنم
همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم
من صداقت را همیشه سرپناهت می کنم
کلمات کلیدی:
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکانو تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت...........
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
کلمات کلیدی:
فرار می کنم اما کجا ؟ نمی دانم
نمی رسم به نگاهت ، چرا ؟ نمی دانم
سکوت کردم و آخر علاقه ام لو رفتچگونه عشق تو شد برملا ، نمی دانم
برای چشم تو کاری نداشت کشتن منگذشت از سر جرمم و یا ... نمی دانم
غم نبودنت آنقدر سخت و مهلک نیستکه فکر بودنت این لحظه با ... نمی دانم
بیا که باور دوری برای من سخت استصدای گریه ی من رفته تا ... نمی دانم
خدا به جای توجه به ناله های دلمچه کار می کند این روزها نمی دانم
چقدر فاصله افتاده بین این دو نگاهمرا که کشت جدایی تو را نمی دانم
کلمات کلیدی: